فراز کوچولوفراز کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

بر فراز خوشبختی ها

عروسی علی و بادکنکاش

 جای شما خالی عروسی علی خیلی خوش گذشت همه چیز تمام و کمال ، ایشالا خوشبخت بشن،به فرازم که دیگه نگو اینقد خوش گذشت که از وقتی رسیدیم همش میگفت دس و میرقصید ، باغ هم عالی ، آبشار مصنوعی بزرگی پشت سر عروس و داماد درست کرده بودن که خیلی جالب بود اما فراز با اینکه عاشقه آب هست نمیدونم چرا مدتیه از آب میترسه دورادور آبو میخواد ، هر کاریش کردم حاضر نشد کنارآبشار عکس بگیره یکی دوتایی هم که گرفتم گریه کرد  ،تازگیها تو حمام هم به زور و با گریه میاد اما از آبشار که بگذریم فراز چوچولو خیلی خوشحال بود تا ساعت 12 چشمای خوابالوشو به زور نگه داشت اما بعدش خوابید تا ساعت 1:30 که مجلس تموم شد بیدار شد ، شارجه شارج انگاری که صبح شده ، تو ماشین عروس و...
18 تير 1392

عقد و عروسی علی

امروز بعدالظهر حدودای ساعت ٤ منو فرازو مامان مرضیه میخوایم بریم فسا عقد و عروسی علی پسر خاله شهناز ، فکر کنم به فراز خیلی خوش بگذره آخه تا صدای آهنگ میشنوه شروع میکنه به رقصیدن به منم میگه دست و کل بزنم ، بعضی وقتها هم تا یه لگن پلاستیکی میبینه با دستای کوچولوش میزنه روشو به من میگه نای نای یعنی برقص ، خودشم دستاشو میذاره کناره لبش یعنی داره کل میزنه ، ایشالا که علی هم خوشبخت بشه به ما هم کلی خوش بگذره جای بابا حامد هم خیلی سبزه که تهرانه و نمیتونه بیاد .
12 تير 1392

پایان 15 ماهگی

دیروز ١٥ ماهت تمام شد و وارد ١٦ ماهگی شدی عشقم ، ٤ تا از دندونهای آسیابیت جوونه زده و کم کم غذا خوردنت از اون حالت نرم دراومده اما هنوزم غذاهات باید کمی شل باشه که بتونی راحت تر بخوری عاشقه آب بازی هستی تا میگم فراز بریم آب بازی هر چیزی دستت باشه و به هر کاری که مشغول باشی رها میکنی و میای دستمو میگیری که بریم آب بازی قربونت برم ، خیلی مهربونی گاهی وقتها اصلا" حواسم نیست میای بغلم و بوسم میکنی بچه ها رو که میبینی میگی نی نی و میری سمتشون بوس میدی ، بادکنکو خیلی دوست داری اما وقتی میخوایم بادش کنیم میترسی عقب میری وقتی باد شد میگیریش وقتی میترکه با هیجان خاصی میگی بابادک تکیییید ،‌دیگه یاد گرفتی از...
9 تير 1392

دلتنگ بابا

٢ ، ٣ هفته ایی میشه که منو فراز کوچولو بابا حامدو ندیدیم آخه من که از آخر اردیبهشت درگیر امتحانات پایان ترم دانشجوها بودم تا ٢٢ خرداد و بابا حامد هم که نتونسته بود بیاد ،یه جورایی خدا بهمون صبر بده چند روز پیش داشتم فرازو میبردم  تو جکوزی که آبتنی کنه عکسه عروسی منو بابا حامد به دیوار اتاق بود فراز تا عکسو دید با یه حالتی که واقعا" جیگرم کباب شدبا اشاره به عکس گفت بابااااا ، مدتی هست که صدای باباشو میزنه میاد پیشم گوشی تلفنو برمیداره میگه بابا، زنگ زدم به حامد تا این چیزهارو شنید گفت هرجوری هست این هفته میام پیشتون ،ما صبوری میکنیم تا بالاخره این روزهای سخت دوری تمام شه.        &n...
1 تير 1392

15 ماهگی

به قول خودت ییام یعنی سلام ،امروز ١٥ ماهه شدی عزیز دلم ،هر روز شاهد بزرگ شدنت هستم و مثل برق و باد داره میگذره عکسا و فیلمهای قبلتو که نگاه میکنم دلم برا اون موقع ها خیلی تنگ میشه ، دیگه هر چیزی که بر میداری یا میخوای ،اسمشو بلدی عشقه مامان ، به خودکار میگی ددار ، تو حیاط نارنجکای روی زمینو برمیداری میگی ناددک ،میری جلو آینه میگی آنه ،رو پله دوم وایمیستی میگی مایین یعنی میخوام بیام پایین ،چایی رو که میبینی میگی داییی ، به قاشق میگی دادق ،عصرها که میشه میری دم دره حال میگی دد ،میدونم که خیلی وقتها دلت برا بابا حامد تنگ میشه گوش تلفنو بر میداری میگی بابا یا بعضی وقتها که داری بازی میکنی صداش میکنی ،‌تو تلوزیون اگه دری...
13 خرداد 1392

روز پدر

با کمی تاخیر در ثبت به خاطر باز نشدن صفحه عذر خواهی میکنم                                            پ مثل پناه پ مثل پدر ولادت مولا علی (ع) و روز پدر رو به تمام باباهای دنیا از جمله بابا مهدی و عموها و دایی ها باباجون که ایشالا پابرجا باشن و پدرم که هر سال با گفتن کاش اینجا پیشم بودی روحت شاد ، و صبورترین و مهربان ترین شوهر دنیا نمونه ایی از ایثار و استقامت بی انتها ،حامد عزیزم تبریک میگویم .از خدا میخوام همیشه تنتون سالم و عاقبت به خیر باشید ...
4 خرداد 1392