پایان 15 ماهگی

دیروز ١٥ ماهت تمام شد و وارد ١٦ ماهگی شدی عشقم ، ٤ تا از دندونهای آسیابیت جوونه زده و کم کم غذا خوردنت از اون حالت نرم دراومده اما هنوزم غذاهات باید کمی شل باشه که بتونی راحت تر بخوری عاشقه آب بازی هستی تا میگم فراز بریم آب بازی هر چیزی دستت باشه و به هر کاری که مشغول باشی رها میکنی و میای دستمو میگیری که بریم آب بازی قربونت برم ، خیلی مهربونی گاهی وقتها اصلا" حواسم نیست میای بغلم و بوسم میکنی بچه ها رو که میبینی میگی نی نی و میری سمتشون بوس میدی ، بادکنکو خیلی دوست داری اما وقتی میخوایم بادش کنیم میترسی عقب میری وقتی باد شد میگیریش وقتی میترکه با هیجان خاصی میگی بابادک تکیییید ،‌دیگه یاد گرفتی از پله بالا و پایین بری اما خیلی احتیاط میکنی مخصوصا" تو پایین اومدن بیرون که میریم تا هندونه میبینی با دست میزنی به من که یعنی ببین اونوقت میگی هنههه ،شبها موقع خوابیدن میگی ایییر یعنی شیر ،جدیدا" یاد گرفتی وقتی پی پی میکنی اعلام کنی ،به تاب میگی آبک ، یه چیزی که میخوام برات بخرم وقتی ازت میپرسم مامان اینو دوست داری یا خوشت میاد از این ، نگام میکنی و ذوق میکنی جوری که نشون میدی از اینکه ازت میپرسم خوشحالی ، ساندویچ خیلی دوست داری هر وقت میخوریم میای جلو و میگی ام و گاز میزنی   غذای بزرگارو خیلی دوست داری بخوری اما وقتی بهت میدم میریزی بیرون انگار هنوز بلد نیستی بجویییا چون سفته نمیخوریش ،نمیدونم ، بیشتر دوست داری آبکی باشه سریع بره پایینکتابتو میاری بهم میدی میگی بگ یعنی برگ بزن بخون ، خیلی شیرین کاریهات زیاد شده فدات بشم اینقدر که تا از خواب بیدار میشی شروع میکنی تا وقتی که میخوابی عسله مامان عاشقه کاراتم هیچ خسته نمیشم بارها شده که دوست دارم فقط نگات کنم لذت میبرم از وجودت وروجکه مامان و بابا .