دلتنگ بابا
٢ ، ٣ هفته ایی میشه که منو فراز کوچولو بابا حامدو ندیدیم آخه من که از آخر اردیبهشت درگیر امتحانات پایان ترم دانشجوها بودم تا ٢٢ خرداد و بابا حامد هم که نتونسته بود بیاد ،یه جورایی خدا بهمون صبر بده چند روز پیش داشتم فرازو میبردم تو جکوزی که آبتنی کنه عکسه عروسی منو بابا حامد به دیوار اتاق بود فراز تا عکسو دید با یه حالتی که واقعا" جیگرم کباب شدبا اشاره به عکس گفت بابااااا ،
مدتی هست که صدای باباشو میزنه میاد پیشم گوشی تلفنو برمیداره میگه بابا،
زنگ زدم به حامد تا این چیزهارو شنید گفت هرجوری هست این هفته میام پیشتون ،ما صبوری میکنیم تا بالاخره این روزهای سخت دوری تمام شه.
مرسی از بابا حامد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی