فراز کوچولوفراز کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

بر فراز خوشبختی ها

عقد و عروسی علی

امروز بعدالظهر حدودای ساعت ٤ منو فرازو مامان مرضیه میخوایم بریم فسا عقد و عروسی علی پسر خاله شهناز ، فکر کنم به فراز خیلی خوش بگذره آخه تا صدای آهنگ میشنوه شروع میکنه به رقصیدن به منم میگه دست و کل بزنم ، بعضی وقتها هم تا یه لگن پلاستیکی میبینه با دستای کوچولوش میزنه روشو به من میگه نای نای یعنی برقص ، خودشم دستاشو میذاره کناره لبش یعنی داره کل میزنه ، ایشالا که علی هم خوشبخت بشه به ما هم کلی خوش بگذره جای بابا حامد هم خیلی سبزه که تهرانه و نمیتونه بیاد .
12 تير 1392

پایان 15 ماهگی

دیروز ١٥ ماهت تمام شد و وارد ١٦ ماهگی شدی عشقم ، ٤ تا از دندونهای آسیابیت جوونه زده و کم کم غذا خوردنت از اون حالت نرم دراومده اما هنوزم غذاهات باید کمی شل باشه که بتونی راحت تر بخوری عاشقه آب بازی هستی تا میگم فراز بریم آب بازی هر چیزی دستت باشه و به هر کاری که مشغول باشی رها میکنی و میای دستمو میگیری که بریم آب بازی قربونت برم ، خیلی مهربونی گاهی وقتها اصلا" حواسم نیست میای بغلم و بوسم میکنی بچه ها رو که میبینی میگی نی نی و میری سمتشون بوس میدی ، بادکنکو خیلی دوست داری اما وقتی میخوایم بادش کنیم میترسی عقب میری وقتی باد شد میگیریش وقتی میترکه با هیجان خاصی میگی بابادک تکیییید ،‌دیگه یاد گرفتی از...
9 تير 1392

دلتنگ بابا

٢ ، ٣ هفته ایی میشه که منو فراز کوچولو بابا حامدو ندیدیم آخه من که از آخر اردیبهشت درگیر امتحانات پایان ترم دانشجوها بودم تا ٢٢ خرداد و بابا حامد هم که نتونسته بود بیاد ،یه جورایی خدا بهمون صبر بده چند روز پیش داشتم فرازو میبردم  تو جکوزی که آبتنی کنه عکسه عروسی منو بابا حامد به دیوار اتاق بود فراز تا عکسو دید با یه حالتی که واقعا" جیگرم کباب شدبا اشاره به عکس گفت بابااااا ، مدتی هست که صدای باباشو میزنه میاد پیشم گوشی تلفنو برمیداره میگه بابا، زنگ زدم به حامد تا این چیزهارو شنید گفت هرجوری هست این هفته میام پیشتون ،ما صبوری میکنیم تا بالاخره این روزهای سخت دوری تمام شه.        &n...
1 تير 1392

15 ماهگی

به قول خودت ییام یعنی سلام ،امروز ١٥ ماهه شدی عزیز دلم ،هر روز شاهد بزرگ شدنت هستم و مثل برق و باد داره میگذره عکسا و فیلمهای قبلتو که نگاه میکنم دلم برا اون موقع ها خیلی تنگ میشه ، دیگه هر چیزی که بر میداری یا میخوای ،اسمشو بلدی عشقه مامان ، به خودکار میگی ددار ، تو حیاط نارنجکای روی زمینو برمیداری میگی ناددک ،میری جلو آینه میگی آنه ،رو پله دوم وایمیستی میگی مایین یعنی میخوام بیام پایین ،چایی رو که میبینی میگی داییی ، به قاشق میگی دادق ،عصرها که میشه میری دم دره حال میگی دد ،میدونم که خیلی وقتها دلت برا بابا حامد تنگ میشه گوش تلفنو بر میداری میگی بابا یا بعضی وقتها که داری بازی میکنی صداش میکنی ،‌تو تلوزیون اگه دری...
13 خرداد 1392

روز پدر

با کمی تاخیر در ثبت به خاطر باز نشدن صفحه عذر خواهی میکنم                                            پ مثل پناه پ مثل پدر ولادت مولا علی (ع) و روز پدر رو به تمام باباهای دنیا از جمله بابا مهدی و عموها و دایی ها باباجون که ایشالا پابرجا باشن و پدرم که هر سال با گفتن کاش اینجا پیشم بودی روحت شاد ، و صبورترین و مهربان ترین شوهر دنیا نمونه ایی از ایثار و استقامت بی انتها ،حامد عزیزم تبریک میگویم .از خدا میخوام همیشه تنتون سالم و عاقبت به خیر باشید ...
4 خرداد 1392

تولد یاسمین زهرا

عزیزم ببخشید با کمی تاخیر اومدم ، برات آرزوی سلامتی و موفقیت میکنم ،                                                         تولدت مبارک عزیزم                                        ...
28 ارديبهشت 1392

شیرین زبون

نفسه مامان ، تقریبا تمام کلمات رو میگه ، وقتی چیزی میریزه رو زمین با دستش میکشه رو زمین میگه پاک ،دوچرخشو میندازه رو زمین میگه دودد اتااااد بلندش میکنه میگه عییییی یعنی علی ، یه روز یدونه پفک بهش دادم خیلی دوس داشت حالا هر وقت پفک میبینه میگه پپک ، به دختر خانم انجوی میگه عطی ( عطیه )عمو حسین چن وقته به خاطره کمرش عصا دستشه هر وقت میبینتش میگه عدا ، میله پشت دوچرخشو برمیداره کمرشو خم میکنه راه میره میگه عدا عدا ، گربه میبینه میگه پیشو ، جورابشو برمیداره بو میکنه میگه پیف ، میره جلو گاز میگه گاز بوووو دااااا، عاشق کتری هست برمیداره اما اگه بری جلو بهش دست بزنی  یا بخوای ازش بگیری سریع میگه داااا اوخخخخ ، کلا هرچیزی&n...
22 ارديبهشت 1392

سپاس

 هزاران هزار بار خدارا شکر میکنم که من را لایق وجود با ارزش تو دانست و تو را نزد من به امانت گذاشت .                   عاشقانه دوستت دارم ای همه وجود و هستی من                ...
19 ارديبهشت 1392

سفر به کیش

سلام به نفس عشق و همه وجود مامان بالاخره با برنامه ریزیهای من و بابا حامد  هتل پارسیان رزرو کردیم و ١٠ اردیبهشت رفتیم کیش سفر فوق العاده خوبی بود ماشالا باشه بهت مامان اینقدر خوردنی شده بودی که هر جا میرفتیم همه میخواستن بغلت کنن باهات بازی کنن،  فرودگاه که رسیدیم هتل بدقولی کرد و ترانسفر نیومد دنبالمون اما وقتی رسیدیم هتل ، پذبرش حسابی بهمون حال داد یه اتاق ٥ تخته خیلی خوب ، نفسه مامان ، به خاطر این تاخیر و نیومدن ترانسفر کمی خسته شده بودی بهمین خاطر اون شب  بعد از کمی گشت اطراف هتل زود خوابیدیم جای هتل خیلی خوب بود روبرو اسکله تفریحی و دور تا دورش هم موکز خرید ، صبح روز اول رفتیم کشتی آکواریوم اینقدر ذوق دریا داش...
15 ارديبهشت 1392