فراز کوچولوفراز کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

بر فراز خوشبختی ها

سفر به کیش

1392/2/15 10:23
نویسنده : مامان فاطمه
216 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به نفس عشق و همه وجود مامان

بالاخره با برنامه ریزیهای من و بابا حامد  هتل پارسیان رزرو کردیم و ١٠ اردیبهشت رفتیم کیش سفر فوق العاده خوبی بود ماشالا باشه بهت مامان اینقدر خوردنی شده بودی که هر جا میرفتیم همه میخواستن بغلت کنن باهات بازی کنن،  فرودگاه که رسیدیم هتل بدقولی کرد و ترانسفر نیومد دنبالمون اما وقتی رسیدیم هتل ، پذبرش حسابی بهمون حال داد یه اتاق ٥ تخته خیلی خوب ، نفسه مامان ، به خاطر این تاخیر و نیومدن ترانسفر کمی خسته شده بودی بهمین خاطر اون شب  بعد از کمی گشت اطراف هتل زود خوابیدیم جای هتل خیلی خوب بود روبرو اسکله تفریحی و دور تا دورش هم موکز خرید ، صبح روز اول رفتیم کشتی آکواریوم اینقدر ذوق دریا داشتی که همش با اشاره به من و بابا حامد میگفتی دیاااااا دیاااااا آبییی آبییی اما تا پا تو گذاشتم تو آب موج که زد اولش ترسیدی اما بعد برات عادی شد .بعد از ظهر روز اول هم پکیج ٣ پارک دلفینها رو گرفتیم از ساعت ٣ تا ١٠ شب بود باغ پرندگان عالیییی هر قسمتیش یه جور ذوق میکردی عاشق طاووسهاش شده بودی خیلی گل پسر بودی همرو با اشاره نشون میدادی و با زبون خودت تعریف میکدی برامون و مدام میگفتی ماما عک یعنی مامان عکس بگیر میگفتم فراز میخوام ازت عکس بگیرم بخند میخندیدیو ذوق میکردی بعد از پرنوگان و خزندگان ، سیرک رفتیم اونجا میخ کوب نشسته بودی و نگاه میکردی با آهنگاشون میرقصیدی با آتیش که بازی میکردن به من اشاره میکردی و بلند میگفتی آتیییییییی داغغغغغ اوخخخخ بعد از اونجا آکواریوم ماهیها که خیلی شگفت انگیز بود و آدم پی به قدرت و عظمت خدا میبرد بعد از آکواریوم ، دلفینها که محشر بود اما به اونجا که رسیدیم خسته شده بودی و خوابت میومدحوصله دیدن نداشتی نیم ساعتی رو به نق زدن گذروندی تا دیگه خوابت برد و در آخر هم موزیک شو بود که با این آهنگهای بلند از خواب بیدار شدی و خوشحال باهاش میرقصیدی خلاصه روز اول حسابی حال کردی اما خیلی خسته بودی تو راهه برگشت به هتل دیگه بیهوش شدی صبح روز دوم رفتیم پاساژ و کمی خرید که تو اصلا خرید و دوست نداشتی فقط میخواستی وسط پاساژ راه بری و بازی کنی بهد از ظهر روز دوم هم گشت دور جزیره که شامل کاریزو حریره و درخت سبز و ساحل و کشتی یونانی و در آخر پاساژ پدیده بود که همه به نوع خودش جالب و پر از خاطره با اون عکسای قشنگت بود صبح روز سوم هم که دیگه روز آخر بود رفتیم پاساژ عربها و اون ساحل بسیار زیبای کنارش حسابی لذت بردیم و سریع اومدیم هتل و سایلامونو جمع کردیم نهار خوردیم و حدود ساعت ٣ رفتیم اسکله تفریحی و با بابا حامد ٢ تا موتور برقی گرفتیم و دور اسکله حال کردیم گاهی با موتور من بودی و گاهی با بابا همه این سفر یه طرف و این موتور سواریش هم یه طرف ،عالیییییییییییییییییییییییییییی بود و خلاصه ساعت٧:١٠پرواز بود که ساعت ٥ بهد از موتور سواری رفتیم هتل و دیگه به سمت فرودگااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه لبخند به امید سفرهای بیشتر و لذت بخش با تو و بابا حامد عزیز.

                                                   دوستون دارمقلبماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)