فراز کوچولوفراز کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

بر فراز خوشبختی ها

سفربه شمال

1392/5/26 0:33
نویسنده : مامان فاطمه
208 بازدید
اشتراک گذاری

بعد ازچند روز دوباره سلام جای همگی خالی از 19تا 22 مرداد همراه با مامان مرضی و خاله ماءده و بابا حامد و تو عزیزتر از جونم رفتیم به سمت رامسر خیلی خوش گذشت آب و هوا توپه توپ توی این فصل و سرما خیلی عجیب بود 2 شب رامسر موندیم و چندین جای دیدنی از جمله پارک و اسکله تفریحی و از همه جا خنک تر یا بهتر بگم تگری جواهر ده رفتیم تو عشقه مامان خیلی کلمات جدیدو شیرینی گفتی تو این سفر که دیگه ترکوندی هر چی میگفتیم تکرار میکردی یکی از چیزایی که یاد گرفتی و خیلی ازش استفاده میکنی نه هست هر چیزی ازت میپرسن میگی نه البته ماشالا بهت باشه مامان میدونی کجاها ازش استفاده کنی اکثر وقتها حوصله راه رفتن نداری میگی مامان یا بابا ببل با ل تشدید دار حدود 3 هفته خاله ماءده پیشمون بود و کلمه خاله هم یا به قول خودت اله هم یاد گرفتی و صداش میکردی دیگه چیزایی که این مدت میگی نیس جیش دس بده آتیش آسانسور که عاشقه بالا و پایین رفتنی و بهش میگی آکانکر وصدای مرغ و خروس و اسب و گاورو در میاری و کتاب شکلهارو که نشونت میدم ازت میپرسم این چیه همرو میدونی یا صداشو در میاری به هواپیما میگی ویژ قطارو میگی اتار وماشینو میگی ماچین یا بیب بیب و بادکنک بابابک توپو میگی بوپ به مامان مرضی هم میگی مامایی یا مامامییی که همون مامان مرضی هست اگرم از جایی خوشت نیاد بری میگی بییم بییم به قند هم میگی اند چایی هم بلدی گل هر جا ببینی میگی به بچه ها یا از خودت بزرگتر یا کوچکتر میگی نی نی یا به اسم امیر میشناسیشون میتونم بگم همه کلماتو به زبونه خودت میگی و میدونی چین فدات شم خلاصه زبونت وا شده و خودت هم وقتی میگی کلی ذوق میکنی تو راه که داشتیم میرفتیم گفتم داریم میریم دریا آب بازی وقتی رسیدیم دریا رو نشونت دادم گفتم اینجا کجاس گفتی دیا آب بایی حصیرو پهن کردیم نشستیم کنار ساحل اما میترسیدی جلو بری یا پاهاتو بزنی تو ماسه ها از رو حصیر تکون نمیخوردی بهت گفتم مامان برو با ماسه ها بازی کن گفتی  نه نه خلاصه که شیرین زبونیت روز به روز قشنگتر و جذابتر میشه برامون مامان مرضیه که بعد از 3 هفته تورو میدید همش میگفت دلم دیگه غش رفته بود برات دیگه طاقتتم تموم شده بود. تو نفسی عشقی فدات شم .سفر خیلی چسبید بعد از رامسر یه روز هم رفتیم سمت ماسوله و لاهیجان که اونها هم هر کدوم بی نذیر بودن به نوبه خودشون اصلا میدونی چیه تمام شهرهای شمالی زیبا هستن و یکی مثل من که اصلا سیر نمیشه مخصوصا امسال که تو شیرین زبونم همراه و تو بغله من بودی دیگه همه چی تمام و کمال بود گل پسر البته پارسال هم رفته  بودیم شمال اما هنوز حرف نمیزدی و خیلی چوچولو بودی همه چیز عالی بود جای همه خالی تالش رفتیم سورتمه ریلی مثل ترن بود خیلی هیجان داشت تو خواب بودی عزیزم با مامان مرضی موندی تو ماشین منو بابا حامد با خاله ماءده رفتیم خیلی حال داد اما ترمزش دسته خودمون بود تند نرفتیم وقتی که دیگه خواستیم تند بریم تموم شد.نیشخندخیلی مهربونی تا هر بچه یی میبینی دستتو دراز میکنی بهش میگی نی نی رس  نینی هم باید دس بده چندین بار میگی اگر دس نداد بهت بی خیال میشی اما اگر دس داد دستشو میگیری سرتو میچسبونی بهش و بوسش میکنی خیلی وقتها که هوس شیر خوردن میکنی بالش میاری میگی ماما لالا باللش میخوابی روش بعد میگی شیر خلاصه که تو تو این سفر نهایت شیرین زبونیرو کردی و کلمات جدیدی گفتی به همگی ما حسابی خوش گذشت این سفر پر از عکسای خاطره انگیزه که اگر وقت شد میذارم تو وبلاگت نفسم  آخه مامان تعطیلاتم تموم شده و از فردا صبح کارم به امید خدا که البته روز اول امتحانات ترم تابستونه دانشجوها هم هست شروع میشه پس تا بعد بابای جیگره مامان و بابا.

نیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)