خاطره های نگفته
بالاخره بعد از مدتها دوباره سلاااااااااااااااااااااااااااااااام
مدتی به خاطر خرابی سیستم و اینترنت مدتی هم امتحانات آخر ترم و مدتی هم به خاطر حال و هوای جوی خودم
نمیدونم از کجا باید شروع کنم همینقدر میدونم که گل پسرم خیییییییلی آقا شده 3 ماهی میشه که دیگه پوشک نمیشه و حسابی کیف میکنه اما تا میگه به سرعت جت میبرمش چند وقت پیش رفته بودیم خرید مغازه هم شلوغ بود یه دفعه گفت مامان گوگولم جیش داره اینقده همه ذوقش کردنو خندیدن که پسملم جیش بند شد .
خونه مامان جون بودیم بعدالظهر داشتیم پیاده میرفتیم سوپر محله از دم نونوایی رد شدیم که یکدفعه وایساد گفت مامان من خیلی نون دوست دارم حالا نونوایی هم شلوغ صف کشیده بودن دم افطار بود گفتم مامان خیلی شلوغه بریم خونه بهت میدم آقایی که ته صف بود بهش گفت برو جلو بگیر حالا مگه زیر بار میرفت یک یکه آدمهارو زده کنار تا رسیده به شاطر رفته میگه آگا یه نون میدی؟خلاصه هر کی از یه طرف قربون صدقش میرفت و ذوق میکرد تا بالاخره با صلوم و صلوات یه نون گرفتو از میون آدمها اومدیم بیرون .
تخت کودکیش البته زمانی که نوزاد بود براش کوچیک شده بود بابا حامد زخمت کشید و نوجوونیش کرد و گذاشت تو اتاق خودش خالا از اون زمان احساس میکنه مستقل شده دیگه تو اتاق خودش میخوابه حتی گاهی وقتها که از دست منو بابا حامد عصبانی میشه میره تو اتاقش میگه شما اینجا نیاین برین خونتون اتاگه خودمه.
فقط کافیه باب میلش پیش بری آنقدر ماچ و بوسه نثارت میکنه که ذوق مرگ میشی بعد میگه مامان یا بابا دوست دارم عاشگتم اما اگه بر خلاف میلش باشی قهر میکنه البته ثانیه طول نمیکشه که برمیگرده بعد میگه دیگه دوستون ندارم باهاتون بازی نمیکنم مامان عاشگت نیستم الان میرم به مامان مرضیه زنگ میزنم میگم بیاد دعوات کنه یا میره گوشی برمیداره به پلیس زنگ میزنه میگه آگا پلیسه بیا مامانمو ببر منو اذیت میکنه.
خیلی مهربون و با احساسه گاهی وقتها رفته خوابیده صدام میکنه میگه مامان کارت دارم بیا وقتی میرم میگه بیا بوست کنم خیلی دوست دارم عاشگتم شب بخیر خوابهای خوب ببینی.
به کارتن خیلی علاقه داره مخصوصا تن تن به حدی خیره میشه که حتی برای مدتی پلک هم نمیزنه باهاش میخنده حتی گریه میکنه حالا هر چی میخوای بگو کارتنه البته سعی میکنم زیاد براش نگذارم اما گاهی وقتی احتیاج هست که یه جا بشونمش هم برا خودم هم خودش.
خیلی خیالپردازی میکنه و هیجان داره یکدفعه با شتاب می دوه با یه قابلمه میاد پیشم میگه مامان بگیرش سوختم داگه گذام سوخت یا اینکه میگه بدویین فرار کنین بعضی وقتها هم هواپیماهاشو میاره میگه هواپیما سگوط کرده مسافرهارو دارم نجات میدم هر وقت میره خونه عمه شهره این بازیهای خیالی رو با عمش انجام میده.
وقتی میریم بیرون همه از هویت و خانواده باید مطلع بشن رفتیم تو مغازه دستشو میگیره به طرف من میگه آگا ایشون مامان فاطمس مامان مرضیه شیرازه میخوایم با گطار بریم خونشون بابا حامد خونس گصه میخوره من برم اونجا خونه مامان جونه تورو نمیبرم امروز میخوام لخت شم برم دریاچه شنا کنم تورو میندازم تو آب تا خفه بشی با شیرین زبونی شروع میشه تا جایی که دیگه آبروریزی میشه و باید بگم بسه مامان بیا بریم.
نشستیم تو قطار به خانومه میگه خاله خیلی دوست دارم اونم کلی خوشحالی کردو ماشالا ماشالا بعد میگه تو موبایلت پو داری؟ موتور داری؟ اونم میگه اره عزیزم بعد میگه میخوام بیام بگلت رفته بغلش دوباره میگه خب حالا موبایلتو بده تا باهاش بازی کنمخوب که اینور اونورش کرده و بازی کرده موبایل خانومه زنگ خورد ازش گرفت که جواب بده به خانومه میگه دیگه دوست ندارم برو خونتون مامان لبتبه ( لب تاب ) خودمو بده.