15 ماهگی
به قول خودت ییام یعنی سلام ،امروز ١٥ ماهه شدی عزیز دلم ،هر روز شاهد بزرگ شدنت هستم و مثل برق و باد داره میگذره عکسا و فیلمهای قبلتو که نگاه میکنم دلم برا اون موقع ها خیلی تنگ میشه ، دیگه هر چیزی که بر میداری یا میخوای ،اسمشو بلدی عشقه مامان ، به خودکار میگی ددار ، تو حیاط نارنجکای روی زمینو برمیداری میگی ناددک ،میری جلو آینه میگی آنه ،رو پله دوم وایمیستی میگی مایین یعنی میخوام بیام پایین ،چایی رو که میبینی میگی داییی ، به قاشق میگی دادق ،عصرها که میشه میری دم دره حال میگی دد ،میدونم که خیلی وقتها دلت برا بابا حامد تنگ میشه گوش تلفنو بر میداری میگی بابا یا بعضی وقتها که داری بازی میکنی صداش میکنی ،تو تلوزیون اگه دری...